۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

پیش به سوی مبارزه با خشونت سازمان یافته

امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی مقابله با خشونت علیه زنان می رویم که خشونت، آن هم در صورت سازمان یافته اش، بیش از هر زمان دیگر چهره خود را عیان ساخته است. اگر چه خشونت بنا به تعاریف رایج، نمودهای متفاوتی دارد و از خشونت خانگی گرفته تا خشونت نمادین، خشونت بر بدن، خشونت کلامی و روانی، سیاسی و حتی اقتصادی را می توان به عنوان مصادیق خشونت برشمرد و از همین رو مبارزه و مقابله با خشونت نیز سطوح مختلفی از سطح فردی تا ساختاری را در بر می گیرد اما به طور قطع در شرایط فعلی مبارزه با مصادیق خشونت سازمان یافته که در دل نظم سرمایه سالار کنونی جای دارد از هر زمان دیگر موجه تر و مبرم تر است. خشونت سازمان یافته شامل تمامی مصادیق و اشکال خشونت است که در راستای منافع نظم موجود سرمایه- جنسی به کمک ابزارهای ایدئولوژیک و سرکوب بر جامعه اعمال می شود. البته زنان تنها قربانیان خشونت سازمان یافته نبوده و نخواهند بود، با این حال همچنان که در روند فعلی جهانی فقر زنانه می شود، خشونت نیز زنانه می شود و این بدان معناست که سیستم سرکوب نیز بیش از همه قربانیان خود را از میان زنان بر می گزیند. دولت سرمایه به عنوان تنها نهاد اعمال مشروع خشونت، متولی برقراری چنین نظمی است و برای رسیدن به این مقصود تمامی نهادها و ابزارهای خود را در حوزه های مختلف اعم از خانوادگی، دینی ، سیاسی، آموزشی و غیره بسیج کرده و به کار می گیرد.

یکی از مهمترین مصادیق عام و جهان شمول خشونت سازمان یافته نظام سرمایه سالار خشونت اقتصادی بر علیه زنان است. نتایج سیاست های نئو لیبرالیستی و تعدیل اقتصادی کنونی پیامدی جز تشدید خشونت بر علیه زنان نداشته است. کاهش خدمات اجتماعی، افزایش بیکاری،کاهش دستمزدها،کاهش امنیت شغلی و سایر وجوه این سیاست ها به تبعیض علیه زنان و در نتیجه افزایش خشونت علیه آنها انجامیده است؛ زنان را از آموزش و خدمات بهداشتی محروم کرده و تنش در خانواده را به دلیل فشارهای روانی ناشی از بیکاری و فقدان رضایت شغلی افزایش داده است و این یعنی خشونت سازمان یافته اقتصادی علیه زنان.

خشونت سازمان یافته که بنا بر آنچه عنوان شد همه ویژگی های یک نظام پدر سالار سرمایه مدار را نیز داراست در هر جامعه و بر حسب شرایط و اقتضایات آن ضمن داشتن اشکال مشترک همچون خشونت اقتصادی- از وجوه متفاوتی برخوردار است. در حالیکه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری وجه نمادین و ایدئولوژیک خشونت و به تبع آن خشونت بر علیه زنان بارز تر است در جامعه ای چون جامعه ایران علاوه بر صورت های ایدئولوژیک و به دلیل ناتوانی این شکل از خشونت در حفظ نظم سرمایه جنسی، خشونت عریان و مبتنی بر دستگاه های سرکوب همچنان کاراست.

در عین حال کاربرد صورت عیان خشونت در دوره های بحران و تزلزل ساخت سیاسی بیش از هر زمان نمود می باید. بی دلیل نیست که تجاوز جنسی به عنوان مهمترین ابزار اعمال سرکوب و شکنجه در ایران به ویژه در دوره هایی که حاکمیت دچار بحران مشروعیت است مورد استفاده قرار می گیرد. در چند ماهه اخیر و همزمان با شدت گرفتن اعتراضات مردمی بر علیه حاکمیت - علاوه بر صورت های همیشگی خشونت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی- شاهد تشدید اعمال خشونت سازمان یافته بوده ایم. برخورد سبعانه با معترضین حوادث اخیر در خیابان به ویژه بر زنان، افزایش فشار بر زندانیان اعم از سیاسی و غیر سیاسی از طریق صدور احکام سنگینی چون اعدام گرفته تا شکنجه و تجاوز به زندانیان و اخیراً گزارش های منتشر شده در خصوص خشونت مضاعفی که بر زندانیان زن اعمال می شود و البته تازگی نیز ندارد- در کنار خشونت ساختاری و همیشگیِ اقتصادی، قضایی و اجتماعی بر زنان- مواردی از تشدید اعمال خشونت سازمان یافته در ایران کنونی است. در چنین شرایطی که هجمه خشونت حاکمیت رو به فزونی گذاشته است عده ای با ایده ها و شعارهای عوام فریبانه و سطحی و با تکیه بر به زعم ایشان اخلاق و صفات زن مدارانه چنین القاء می کنند که مبارزه علیه خشونت بر زنان مبارزه ای مسالمت آمیز و در چارچوب نظم فعلی بوده و لذا دارای خصلتی رفرمیستی است. در این نگرش عوامانه به خصلت سیاسی و اشکال سازمان یافته آن که مبارزه در سطح نظام سیاسی را برای به چالش کشیدن این خشونت در عرصه های مختلف ضروری می سازد توجه نمی شود. غافل از آنکه مبارزه با خشونت سازمان یافته به عنوان مهمترین مصادیق خشونت بر علیه زنان مبارزه و مواجهه با کلیت نظام سیاسی را طلب می کند و تنها در سایه چنین نگاه و رویکردی کل نگر است که می توان گام های عملی در این راستا برداشت.

بر همین اساس معتقدیم روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می تواند و باید به عنوان یکی از مهمترین مناسبت ها در تقویم جنبش زنان در جهان و به ویژه در ایران -ضمن بازتعریف مفهوم خشونت و مهمترین مصادیق آن- مورد توجه قرار گیرد. در شرایط فعلی ایران تاکید بر مبارزه بر ضد خشونت سازمان یافته بر علیه زنان نه یک حرکت سکتاریستی و رفرمیستی از جانب فعالین زن بلکه پیوند دهنده مبارزات اجتماعی و سیاسی توده مردم از جمله زنان جامعه است. همچنان که آزادی زنان معیار آزادی جامعه است، میزان و شکل خشونت بر زنان نیز می تواند معیار و محک مناسبی برای سنجش میزان اختناق و سرکوب در یک جامعه باشد و به تبع آن مبارزه همه جانبه و رادیکال بر علیه سرکوب و خشونت اعمال شده بر زنان هم بخشی از مبارزه با نظام سرمایه داری پدرسالار است

در همین راستا رزا در شرایط فعلی و در چارچوب استراتژی سوسیالیستی خود، مبارزه و پی گیری در جهت تحقق موارد زیر را از مهمترین برنامه های جنبش مردمی می داند:

· شناسایی و تلاش برای تعطیلی تمام بازداشتگاهها و زندان های مخفی،غیر قانونی، غیر مجاز و غیر استاندارد

· مبارزه حقوقی- سیاسی در جهت لغو تمامی قوانینی که نمود خشونت سازمان یافته دولتی بر علیه زنانند( سنگسار،حدود، اعدام) و همچنین قوانینی که به خشونت نظام مند علیه زنان دامن می زند( مثل مجاز بودن قتل مهدورالدم، اصل تمکین، قانون مجاز کردن قتل ناموسی/ ماده 63 قانون مجازات اسلامی)

· تلاش برای افشا کردن اهداف و ماهیت سیاست های تعدیل اقتصادی و پیامدهای آن برای اقشار ضعیف تر و تشدید خشونت بر علیه زنان

· شناسایی قربانیان تجاوز و خشونت سازمان یافته جنسی ، پر داخت غرامت به آنها و محاکمهء آمران و عاملان تجاوز در زندانها

· ایجاد خانه های امن به منظور حمایت از قربانیان خشونت در سطوح مختلف.

· مبارزه در جهت زدودن تمامی مظاهر فرهنگی که از طریق ارائه تصویری فرودست از زنان ، زمینهء خشونت علیه زنان را فراهم می سازد.

· تلاش برای برچیدن تمامی دستگاههای سرکوب بر علیه زنان ( گشت ارشاد، امر به معروف و نهی از منکر، بسیج)

· مبارزه برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی ، عقیدتی، صنفی، قومی که همگی قربانی خشونت سازمان یافته دولتی اند.

پس:

پیش به سوی مبارزه با خشونت سازمان یافته؛

نه به خشونت سرمايه،دولت و مذهب عليه زنان

در مقابل خشونت عليه زنان مبارزه مي كنيم نه مماشات

زندان زنان و مجمع الجزاير زندان گونه


زندان زنان تصوير عرياني است از جامعه اي كه زنان در آن زنداني هستند.

« او ( حقوق دان همراه گروه) زماني را به ياد مي آورد كه از زنداني ديدن كرده و در آن با دختران فراري روبرو شده : « باور كنيد بسياري از اين دختران به دليل نداشتن حامي در خارج از زندان از هرگونه امكانات اوليه محروم بودند. بسياري از آنها هنوز مجبور بودند از لباسها به ويژه لباسهاي زيري كه موقع فرار آن را بر تن داشتند استفاده كنند يا حتي از داشتن نوار بهداشتي به تعداد كافي محروم بودند .» « زني را مي شناسم كه به ازاي يك ماه كار در فروشگاه زندان فقط ماهي 700 تومان دستمزد دريافت مي كند كه اين مبلغ در ازاي آن كار سخت به هيچ وجه پذيرفته نيست »{ اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« گل نساء با آن صورت مظلوم و درد كشيده اش اولين كسي است كه نظرم را به شدت جلب مي كند. او فقط اشك مي ريزد و برخلاف ساير زندانيان هيچ اصراري بر بي گناهي ندارد و مدام چند جمله را تكرار مي كند: « ديروز دختر چهار ساله ام را ديدم، لاغرتر از دفعه قبل كه ديدمش به نظر مي آمد. بدنش پر از زخم و كبود بود. از ديروز كه ديدمش پا درد امانم را بريده و ناي راه رفتن ندارم» گل نساء 25 ساله به جرم پخش مواد مخدر 6 ماه قبل دستگير شده است. گل نساء زماني كه 16 سال بيشتر نداشت با اجبار پدرش كه يك دوره گرد نان خشكي است، همسر دوم مردي 50 ساله شد . حاصل اين ازدواج يك دختر چهار ساله است و شايد به خاطر همين دختر است كه گل نسا امروز به جرم پخش مواد مخدر در زندان به سر مي برد. « شوهرم حتي يك قران پول به من و دخترم نمي داد. باور كنيد خانم، من و دخترم مدام گرسنه بوديم. زن اول شوهرم هرگز نمي گذاشت شوهرم به ما لقمه اي نان دهد . خودش چهار بچه داشت و چشم ديدن كودك من را نداشت... اوايل ازدواجم بافتني مي بافتم و مي فروختم .اما همين زن با خدعه هايش مانع اين كار شد. اصلا از كار خلاف مي ترسيدم ... خيلي مي ترسيدم ... اما شما بگوييد با شكم گرسنه مي توان ساخت؟ بچه چهار ساله كه توان گرسنگي كشيدن ندارد» ،« با تشويق خواهرم كلثوم مجبور به اين كار شدم، كلثوم خواهرم هم دو ماه پيش به زندان افتاد» كلثوم: « پدرم فقط مي خواست از شر ما خلاص شود البته چاره اي هم نداشت نان خور اضافي كه نمي خواست. به همين خاطر مرا هم به يك مرد خلافكار و معتاد شوهر داد. مردي كه خودش از من مي خواست كه مواد مخدر بفروشم تا هزينه اعتيادش تامين شود . من هم وقتي شرايط خواهرم را ديدم او را تشويق به فروش و پخش مواد مخدر كردم .آخه راه ديگري بلد نبودم . اما خيلي زود به دام افتاد » . كلثوم چادرش را كنار مي زند و دستهايش را كه هنوز جاي زخم و داغهاي شوهرش بر آنها باقي است نشانم مي دهد : « همين مرد بود كه مرا ب فروش مواد مخدر مجبور مي كرد» { اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« زنان زنداني نه تنها موظف بودند در تابستان 40 درجه رشت لباسهاي يقه بستهء آستين بلند و دامن بلند و شلوار بپوشند، بلكه بايد هميشه روسري نيز بر سر داشته باشند.

زناني كه حق آواز خواندن و بلند خنديدن نداشتند و ديده بودم زني را كه به جرم رقصيدن در جمع دوستانش يك ماه ممنوع الملاقات كردند و او كه تنها دلخوشي اش، ملاقات هفتگي با پسر سه ساله اش بود به سادگي يك ماه از اين حق محروم شد.

با كوچك ترين بهانه اي زندانبانان به جان زندانيان بي پناه مي افتادند. آنها را كتك مي زدند، موهايشان را دور دستها مي پيچيدند و آنها را روي زمين مي كشيدند و يا دستهايشان را براي چند ساعت از پشت زنجير مي كردند و به تختهاي اتاق قرنطينه مي بستند و هميشه بي پناه ترين و محروم ترين زنان بيش از ديگران در معرض چنين خشونتهايي بودند دختراني كه جا و مكاني نداشتند و به جرم ول گردي به زندان مي افتادند.

از زنان باردار مراقبت نمي شد و تسهيلات ويژه اي نداشتند. آنها از همان غذاي زندان استفاده مي كردند. زناني كه ناخواسته و نامشروع باردار شده بودند حق سقط جنين نداشتند و تلخ تر اين كه اگر از محارم خود باردار بودند حق نگه داري كودك خود را نيز نداشتند!

در زندان دختري بود كه از برادر خود فرزندي 7 ساله داشت، او هفت سال بود كه در زندان منتظر اجراي حكم سنگسار خود بود و در عين حال 7 سال بود ك از فرزندش كه هنگام تولد به زور از او جدا كرده بودند خبر نداشت . مادراني كه كودكاني در مهد كودك زندان داشتند، تنها در روز يك ساعت صبح و يك ساعت بعد از ظهر حق داشتند به مهد بروند و البته حتي در اين زمان كوتاه نيز با كودكان خود نبودند، آنها هر روز موظف بودند تا موكتها و وسايل مهد را بشويد ... و مهد را نظافت كنند ! ديدن زناني كه با چشم گريان از مهد بر مي گشتند منظره اي عادي بود و به سادگي مي شد ميزان مراقبت از كودكان را در مهدكودك زندان حدس زد! دختري كه حكم سنگسارش در ديوان عالي كشور نيز تصويب شده بود، براي ماهيانه 5 هزار تومان همه بند را تميز مي كرد و توالتها را مي شست و ... تلخ تر از همه اين بود كه تنها راه قانوني اي كه مي توانست از اعدام نجاتش دهد، « جنون » بود و سالها بود كه داروهاي قوي اعصاب مصرف مي كرد تا به قيمت ديوانگي، جانش را نجات دهد» { گذري به زندان زنان رشت- هواداران حركت جهاني زنان- بروشور روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان 25 نوامبر 2006}

« اولين بار آذر بود كه به وزرا پا گذاشتم . اما به جرمي كه براي ساكنين- مامورين و متهمين- چندان آشنا نبود: جرم اقدام عليه امنيت ملي. آن قدر نا آشنا كه سرباز وظيفه جوان زندان فكر مي كرد بايد بنويسد فراري يا رابطه اي. چون حتي املاي كلمه عليه را هم بلد نبود . اما امروز بعد از بازداشتهاي اسفند و فروردين آن قدر جا افتاده ك زنداني ها برايش اسم گذاشتند و به ما مي گويند اقدامي.

جايي كه دختري فراري مثل فيروزه در حالي كه مجله خانواده سبز با او مصاحبه مي كند تا درس عبرت ديگران شود، دوره آموزشي ورود به باندهاي دزدي و فحشا را مي گذراند و فرصت مي يابد تا با مامور 110 دوست شود و حتي سركار به او تلفن بزند، آن هم از بازداشتگاه و در ازاي تي كشيدن راهرو.

جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند. دختر بچه هايي كه براي حق انتخاب همسرشان، يا حتي لباس و ساعت رفت و آمدشان از اقتدار پدرسالارانهء خانه هايشان مي گريزند . زناني كه به خاطر خوابيدن با مرداني كه دوستشان دارند، زناكار ناميده مي شوند. قربانيان چند همسري اي كه به جرم دعوا با هووهايشان به زندان مي افتند. عشاقي كه به خاطر بوسيدن معشوقشان بازداشت مي شوند و دختران ساده اي كه در تلاش براي مجازات مزاحمين خياباني مجازات مي شوند و البته اين آخري ها زنان و دختراني كه در ازاي اعتراض به اين نابرابري ها فرصت مي يابند تا پاي صحبت كساني بنشينند كه دوستشان دارند. جايي كه به پزشكي قانوني، به اوين، به شلاق، به طناب دار و به سنگسار ختم مي شود. جاي كه حتما اين روزها با بازداشت شدگان در طرح مبارزه با بد حجابي پر مي شود، تا بياموزند ك از فروشگاههاي جلوه حجاب مانتوهاي تا مچ پا بخرند.» { بازداشتگاه وزرا، جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند زينب پيغمبر زاده زنستان }

« اكثر زندانيان به طبقات فرودست اجتماع تعلق دارند . به ندرت با زناني از طبقه متوسط روبرو مي شويم كه بيشتر نيز متهم به جرايم مالي هستند. زندگي نابسامان بيشتر آنها( زندانيان طبقات فرودست اجتماع) نتيجه مهاجرت از شهر و يا روستاهاي ديگر استانها به حاشيه شهرهاي تهران و كرج هستند» { زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك- ناهيد كشاورز}

« بعضي ها تمايل دارند زنداني موجودي خمود باشد و با آوردن وسايل ورزشي در زندان و هر حركتي كه شادابي را به زنداني بازگرداند به شدت مخالفند. در زندان از متخصصان ديني استفاده مي شود اما بدون توجه به فلسفه وجودي آنها . اين متخصصان به جاي آنكه زندانيان را با خداي رحمان و رحيم آشنا كنند او را با خداي معامله گر آشنا مي كنند بدون توجه به تاثير روحي و رواني كه براي زنداني به ارمغان مي آورد، مثلا در مورد سهيلا قديري به او گفته بودند به خاطر هر زنا بايد يك نخود طلا بدهد تا خدا او را ببخشد! ... محيط زندان براي برخي از زنان جاي امني است مثلا گروهي از دختران فراري و روسپي ها از اواخر آذر سعي مي كنند جرايم آشكاري را انجام دهند تا ماههاي سرد را در زندان بگذرانند يا براي سهيلا قديري زندان جاي امني بود زيرا در نظر او آزادي يعني زير باران خوابيدن! .... در حقيقت زندان جاي امني نيست بلكه جامعه آنقدر كثيف است كه زندان را جاي مورد اعتمادي براي برخي از زنان كرده است ... تقريبا 80 درصد زنان زنداني يا شوهران معتاد دارند يا زنان سرپرست خانوار هستند. مردان معتاد زنانشان را وادار به روسپي گري مي كنند و بهره اقتصادي را هم مرد مديريت مي كند. آيا اين زن مي تواند از شوهرش شكايت كند ؟ چگونه بايد ثابت كند بي گناه است؟ چگونه اكراه و اجبار خود را ثابت كند؟ ... فقدان حضور زنان در خانواده خطر برچسب زني به خانواده را در پي دارد در حالي كه در مورد مردان زنداني اينگونه نيست و مثلا مي گويد براي كار ب شهر ديگري رفته است . بنابراين در نبود مادر فرزندان آسيب پذيرتر مي شوند. در حالي كه در نبود پدر تنها افت تحصيلي اتفاق مي افتد در نبود مادر پسرها به و لگردي و دخترها در معرض روابط جنسي نامشروع قرار مي گيرند. ... تمايلات جنسي زنان مساله ديگري است در حالي كه مردان زنداني مي توانند با همسر خود ملاقات شرعي داشته باشند اما زنان زنداني به خاطر فرهنگ مردسالار نمي توانند چنين تقاضايي داشته باشند. حتي اگر چنين درخواستي كنند كدام مرد با اين تفكرات مردسالارانه حاضر است به زندان برود؟ اصولا شوهران اينها آدمهاي خلافكاري هستند كه اطراف زندان نمي روند. مگر آنكه همسر آنها هم زنداني باشد و شوهر تقاضاي ملاقات شرعي كند. البته خود اين مكانها از نظر بهداشتي مناسب نيستند و مشكل ديگر عدم استفده مردان از كاندوم است كه سبب بارداري يا انتقال ايدز به زنانشان مي شود. طبق آمار نيز 73 درصد زنان زنداني بين 14-39 سال هستند يعني زمان اوج فعاليت جنسي ... از طرفي به موجب قواين زن بايد از مرد تمكين كند و زناني كه به دليل مسائل مختلف زنداني مي شوند بعد از چند روز با دادخواست عدم تمكين شوهرانشان هم روبرو مي شوند و مي مانند كدام مشكل را بايد برطرف كنند؟» { برگرفته از سخنراني « سكينه موسوي» در نشست گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسي ايران با موضوع « زن و زندان» }

زندان زنان نماد بحرانهاي مردسالاري است . بحرانهايي كه به تعبير علي طايفي در « زندان زنان و زنان زندانبان» زنان را در چهار محبس « جامعه»، « خانواده» ، « خانه و آشپزخانه» و « انديشه» زنداني كرده است. بحرانهايي كه به تعبير فريده غائب در « زندان زنان سنندج ، دختران 18،16،13 ساله در بند جوانان» زنان و دختران را به خاطر فقر، نا آگاهي و كمبود محبت به زندان مي كشاند و به تعبير ناهيد كشاورز در « زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك» سلسله مراتب اجتماعي را با خشونت بيشتر درون زندان بازتوليد مي كند.

خشونت، استثمار، تبعيض و محرويت در زندان هست ، همچنان كه در جامعه هست. چنان كه فريده غائب از دوستش نقل مي كند : « تو فكر مي كني خيلي آزاد زندگي مي كني؟ تو هم زنداني هستي. منتها اين صورت زندانهاست كه فرق مي كند» . آري به تعبير فوكو جامعهء سركوبگر سرمايه داري « مجمع الجزاير زندان گونه » است ، به ويژه وقتي اين سركوبگري سرمايه با شيو ه هاي ستمگري مذهبي هم همراه مي شود و البته سبعيت زندان در اين « مجمع الجزاير زندان گونه » چنان است كه به گفته فريده غائب : « اين زندان كجا و آن زندان كجا ؟» .

زندان زنان در ايران نمايشي است از آنچه بر سر زنان در ايران مي آيد . « يا روسري يا تو سري» ، قتل ندا آقا سلطان» و تجاوز و سوزاندن « ترانه موسوي» ، استثمار زنان در محيط كار و سوء استفاده از آنها ، تعديل نيروي كار و اخراج و طرد كردن زنان همگي بخشي از زندان زنان در سرمايه داري اسلامي ايران است.

زندانهاي زنان را به ميدانهاي مبارزه تبديل كنيم!

زنان زنداني آزاد بايد گردند!

مرگ بر سرمايه داري اسلامي!

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

یاران دبستانی برپا



یاران دبستانی برپا

موج سرخ دانش هر سو شتابان

لاله گون ز خونش کوچه خیابان

13 آبان، 13 آبان (بخشی از سرود 13 آبان)

13 آبان یادآور مبارزه ی ضد استبدادی و ضد امپریالیستی مشترک دانش آموزان و دانشجویان علیه دولت وابسته و دیکتاتوری ستمشاهی است. جنبش دانش آموزان در پیوند با دانشجویان و معلمان، پیش از این نیز جریان داشته است و در بسیاری اوقات همراه با اعتصاب معلمان یا تظاهرات دانشجویان (یک دوره در دهه ی 20 و 30 و دوره ای در دهه ی 40) دانش آموزان نیز به حمایت همراهی می کردند. در دوران اخیر نیز حرکت دانش آموزان در شکل های مختلف ظهور کرده است. دانش آموزان سوسیالیست تبریز، دانش آموزان سوسیالیست شیراز، نشریه دانش آموزی بذر، اعتراضات دانش اموزان کامیاران و کرمانشاه و سنندج به حکم اعدام معلم انقلابی فرزاد کمانگر یا اخیراً در ورژن سبز آن که به صورت رأی دانش اموزان مدرسه ی راهنمایی امام رضای مشهد (زیر نظر واعظ طبسی) در انتخابات شورای دانش اموزی به میرحسین موسوی یا پیروزی قاطع کاندیدای شورای دانش آموزی دبیرستانی در اصفهان که رنگ تبلیغاتی اش سبز بوده بر رقیب بسیجی خود بروز کرده است. و همچنین شعار نویسی ها در مدارس به ویژه در شهرستان ها که امکان تظاهرات فراگیر کمتر وجود داشته است-. در مجموع در مورد تحرکات دانش آموزی دو جنبه دارای اهمیت است:

اول: افزایش پذیرفته شدگان دختر دانشگاه ها علیرغم اعمال سهمیه بندی جنسیتی که نشانه ی وجود آگاهی و تحرک جنسیتی در بین دانش آموزان است.

دوم: جنبش سبک زندگی یا خلاصی فرهنگی در بین نوجوانان (تین ایجرها) که نمود هایش را در زبان جدید گفتاری، موسیقی زیرزمینی، طرز پوشش، فضای مجازی و ... نشان داده است و خود را به وضوح بر فضای جامعه تحمیل کرده است.

نکته ی دیگر تحرک چند ساله در زمینه ی کودکان کار و خیابان به همت و تلاش نهاد های مردمی و فعالان جنبش حقوق کودک و لغو کار کودک است که به صور مختلفی از جمله طرح ادبیات کودکان کار و خیابان (انتشار کتب داستان های آن ها)، مطرح شدن مسأله در افکار عمومی و برگزاری گردهمایی های انتقادی و اعتراضی به کار کودکان به همراه همراه فعالان حقوق کودک به مناسبت روز جهانی کودک نمایان شده است.

در شرایطی دانش آموزان به استقبال 13 آبانی متفاوت از سال های گذشته می روند که سهمیه بندی جنسیتی و بومی گزینی، شرایطی تبعیض آمیز برای ادامه ی تحصیل دانش آموزان پدید آورده است. مدارس کپری، وضعیت اسفناک مدارس دولتی مناطق فقیر نشین، پولی شدن مدارس و وضعیت معیشتیِ معلمان در مجموع شرایط نامطلوبی را برای آموزش دانش آموزان فراهم آورده است. وضعیت کتب درسی و افزایش بودجه ی نمازخانه های مدارس، طرح های از قبیل احیای معاونت پرورشی و استقرار یک آخوند در هر مدرسه، سرکوب شدید ایدئولوژیک را بر دانش آموزان تحمیل کرده است که با نصب دوربین های مداربسته و استقرار پلیس در مدارس، به سرکوب عریان نیز مزین شده است. شرایط مدارس، به عنوان بخش مهمی از دستگاه های ایدئولوژیک دولت، بازنماییِ وضعیت عمومی جامعه ی تحت سرکوب و استثمارند و از این رو، خواستهای دانش آموزان و معلمان از خواستهای عمومی جامعه جدا نیستند.

آموزش رایگان، بهبود وضعیت رفاهی مدارس، الغای سرکوب در مدارس، لغو تبعیض جنسیتی و قومی، جدایی مذهب از آموزش و الغای گزینش همه بازتاب خواستهای عمومی جامعه اند. از این رو در 13 آبان طرح مطالبات دانش آموزان و معلمان گامی است در پیش روی و تعمیق جنبش توده ای ضد دیکتاتوری. شعارهایی نظیر "انتخابات آزاد، آموزش رایگان، استقلال دانشگاه" که بیانگر خواست ضد دیکتاتوری جنبش، مسأله ی دانش آموزان و حمایت از جنبش دانشجویی است. یا "آزادی زندانی، آموزش مجانی" یا شعاری مثل "استقلال، آزادی، رفاه اجتماعی" که هم دربرگیرنده ی مبارزه ی ضد امپریالیستی و هم خواست ضد دیکتاتوری و هم عدالت و رفاه اجتماعی که شامل رفاه آموزشی نیز می شود هست می توانند مناسب باشند. یا در جهت اعتراض به تبعیض جنسیتی در آموزش، شعار "دختر دانش آموز، ریشه ی تبعیض را بسوز".

13 آبان از مبارزه ی ضد امپریالیستی جدا ناشدنی است و به اصطلاح وطنپرستانِ وطن فروش (ملی گرایانِ سلطنت طلبِ ضد ملت) و ایادی و رسانه های امپریالیست ها، علیرغم به انحراف کشانده شدنیِ این مبارزه ی مردمی توسط حاکمیت ضد مردمی، نمی توانند ریشه ی آن را بخشکانند و مردم نیز به خوبی می دانند که حامیان دیکتاتوری در لباس های روسی، چینی، آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی، جز در تاکتیک هایشان، تفاوتی با یکدیگر ندارند. مردم به تجربه دریافته اند که هیچ جنگی رهایی بخش نیست و تحریم، فقط به معیشت مردم آسیب می رساند و نه به حاکمیت مردم ستیز و استثمارگر و دخالت دول امپریالیستی تنها در جهت منافع خود است و البته بر ضد جنبش های اجتماعی.

از این رو مردم برای 13 آبان به دنبال شعارهایی هستند که بیانگر ماهیت واقعی و نه تحریف شده ی مبارزه ی ضد امپریالیستی آنان باشد. شعارهایی که نه به دامچاله ی وداع با مبارزه ی ضد امپریالیستی بیفتد و نه به تحریف اسلامگرایانه از مبارزه ی ضد امپریالیستی.

شعارهایی نظیر: "مرگ بر دیکتاتوری و حامیان خارجی اش" یا "مرگ بر جامیان دیکتاتور"، "روسیه، آمریکا فرقی واسم نداره - حمایت از دیکتاتور، شرقی غربی نداره"، "نه دولت کودتا، نه منت امریکا"، "نه جنگ، نه تحریم، نه سازش"، "نه سرکوب داخلی، نه دخالت خارجی"

در شرایطی به استقبال 13 آبان می رویم که با بزرگترین بحران اقتصادی و بیشترین سیاست های نئولیبرالی روبرو هستیم. قطع یارانه ها، خصوصی سازی در شکل سپاهی سازی و خودی سازی، واردات بی رویه کالا، اصلاحیه ی ضد کارگریِ "قانون کار" که بخش های مهم آن عملاً پیش از این با مصوبه ی مجمع تشخیص مصلحت نظام به اجرا درآمده است، بحران بنزین بر اثر تحریم بنزین، ورشکستی صنایع و کشاورزی، افزایش نرخ بیکاری و لشکر انبوه بیکاران همگی شرایطی را پدید آورده است که دور جدیدی از خیزش مبارزه ی طبقاتی را پدیدار کرده است. در صورت دخالت و تحرک نیروهای رادیکال جامعه، می توان امیدوار بود که این دور جدید از مبارزات طبقاتی، جنبش توده ای مردم موسوم به "جنبش سبز" را وارد فاز جدیدی نموده و رنگ و ماهیت آن را به سرخ تبدیل نماید. 13 آبان در روند جنبش توده ای جاری، نقطه ی گذار به این تغییر فاز خواهد بود و یا حداقل دارای این پتانسیل بوده و می تواند این نقطه ی گذار باشد. ترس و وحشت حکومت در شکل تهدید های جنتی و ائمه ی جمعه و فرماندهان نظامی، جمع آوری مزدوران بسیج دانش آموزی برای برگزاری مراسم حکومتی و سرکوب مردم، برگزاری مانورهای سرکوب جنبش سبز در زنجان و اصفهان و برگزاری مانور سرکوب اعتصابات کارگری در ساری و بررسی واکنش های اجتماعی طرح هدفمند کردن یارانه ها طرح تحول اقتصادی- در شورای عای امنیت ملی جملگی نشانه ی اهمیت 13 آبان در روند جنبش توده ای جاری برای تغییر فاز آن است.

با نگاهی به مجموع شرایط، برآیند تحرک دانش آموزان، مبارزه ی ضد امپریالیستی و دور جدید مبارزات طبقاتی در می یابیم که 13 آبان روز تعمیق جنبش سبز و شعارهای آن است تا در روند خود به پوست اندازی این جنبش منجر شود. برای این تحول آماده باشیم.

روز دانش آموز مبارک!

پیش به سوی رادیکال نمودن اعتراضات مردمی!

مرگ بر دیکتاتوری، زنده باد قدرت میلیونی مردم!

مرگ بر حکومت سرمایه!

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

نگاه رزا



آنچه در پی می آید مروری است بر دیدگاههای رزا( رهایی زنان ایران) / بیان شده در بیانیه ها و متون گروهی/ که به صورت دسته بندی شده در بخشهای « نحوه نگرش به مساله زن»، « نحوه نگرش به جنبشهای اجتماعی»، « نحوه نگرش به جنبش زنان»،« مخاطب»،«دختران دانشجو»، « خواستها»،«اصول سیاسی و نحوه نگرش به امر سیاسی»، « تحلیل از ساختارهای سیاسی ایران» و « استراتژی های عملی» ارائه شده است. در این مرور برخی مباحث مطروحه بسط داده شده اند و برخی نکات جهت بسط این مباحث افزوده شده اند. همچنین بخشی تحت عنوان« ویژگیها» در انتها آمده است که در آن ویژگیهای گروه رزا از ابتدا تا حال ذکر شده تا به عنوان تجربه ای به سایر گروههای زنان و همینطور جریانات رادیکال و سوسیالیست انتقال یابد، باشد که این مرور دیدگاهها و انتقال تجربه زمینه ای برای گشودن افقی نو در جنبش زنان، جنبش سوسیالیستی و ایجاد وحدت گروهها و محافل رادیکال و سوسیالیست زنان و اتحاد سازمانها، محافل و احزاب سوسیالیست و انقلابی شود و گامی باشد در حرکت به سوی حزب سوسیالیست طبقهء کارگر.
نحوه نگرش به مسالهء زن:
« آپارتاید جنسی و انقیاد زنان ساخته و پرداختهء سرمایه داری نیست ولی یکی از ارکان اصلی و بنیادین این نظام در انباشت ثروت و افزایش ستم و تحمیل نابرابری و بی حقوقی بر تمامی انسانهاست»( بیانیه« آزادی زن، آزادی جامعه است» به مناسبت 8 مارس 2009). انقیاد زنان امری است دارای تعین مادی و گرچه ساخته و پرداختهء سرمایه داری نیست اما در آن تنیده شده است و شکل خودویژهء خود را در قالب « سرمایه داری مردسالار» یافته است، شکلی که در آن استثمار سرمایه داری و استثمار مردسالاری صورتی همگون و متقارن یافته اند و « ریشه های مشترک ستم بر زنان و ستم بر کارگران: تقسیم کار،مالکیت و استثمار ( که در مورد کارگران به صورت برداشت از دستمزدشان تحت عنوان سود سرمایه دار صورت می گیرد و در مورد زنان هم به شکل کارارزان و کار بدون مزد خانگی)( بیانیه به مناسبت اول ماه مه 2009) را پدید آورده اند که در آن « سه معضل بنیادین زنان: فقر زنانه، بیکاری زنان و آسیبهای اجتماعی( که عمدتا ناشی از فقرند)» ( بیانیه به مناسبت اول ماه مه 2009) است و « خانوادهء مردسالار به عنوان مامن مردانه، کارخانهء سنتی تولید محبت و عاطفهء خانگی»( چالشهای فراروی دختران دانشجو و راههای مقابله1) می باشد که در آن « نقش دوگانهء زنان در خانه به عنوان ابژهء جنسی و تولیدکنندهء کارخانگی جهت بازتولید نیروی کار»( چاشهای فراروی دختران دانشجو و راههای مقابله1) است که ایدئولوژی سکسیسم: « تن به عنوان ملک مردانه در نظام مردسالار» ( چالشهای فراروی دختران دانشجو و راههای مقابله1) را بازتولید می کند.
این پیوستار سرکوب شامل پایه های اقتصادی-اجتماعی( تقسیم کار،مالکیت و استثمار) و عوامل ایدئولوژیک( ایدئولوژی سکسیسم، مذهب) است که توسط حقوق و ساخت سیاسی تقویت می شود و در نتیجه « مسالهء زن هم اقتصادی و هم حقوقی، فرهنگی و سیاسی است» ( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) مساله ای که هم در عمیق ترین لایه های زندگی روزمره رسوخ کرده است و از این رو « هر امر شخصی، سیاسی است»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) و هم در قالب تبعیض جنسی پدیده ای جهانی است(استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان).
از این رو ما باور داریم که « آزادی زن، آزادی جامعه است» و « پیکار طبقاتی بی توجه به ستم جنسی و ظلم مضاعف به زنان طبقات فرودست همواره ناکارآمد است همچنانکه مبارزه با ستم جنسی نیز بدون درنظر گرفتن تعینات مادی و طبقاتی آن بی محتواست»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)،«سوسیالیسم و رهایی زنان لازم و ملزوم یکدیگرند»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) و « رهایی زنان در گرو رهایی کارگران و رهایی کارگران بدون مبارزه و رهایی زنان ممکن نیست»( بیانیه به مناسبت اول ماه مه 2009).
لذا زنان را یک طبقه نمی دانیم( گرچه در جنبه هایی به زنان به صورتی فراطبقاتی ستم اعمال می شود و در شکلهایی و شرایطی زنان به عنوان عاملی فراطبقاتی می توانند عمل کنند) و همچنین تبیین مسالهء زن را حول شکاف سنت/مدرنیته نادرست می دانیم(گرچه اندیشه های سنتی و اندیشه های مدرن، مناسبات سنتی و مناسبات مدرن، نهادهای سنتی و نهادهای مدرن و نقش توامان ایستا و پویای سنت تاریخی را نادیده نمی گیریم و در مسالهء زن دخیل می دانیم).
ما مسالهء زنان را نه اقتصادگرایانه( آنچنان که بخشی از چپ نموده و هنوز هم رگه های آن در بخشی از چپ هست)، نه فرهنگ گرایانه و حقوق گرایانه( آنچنان که لیبرالها وانمود می کنند) و نه جنسیتی ( آنچنان که فمینیستها می کنند) بلکه براساس ماتریالیسم تاریخی در مفهوم علمی آن یعنی براساس تعین چندجانبهء عوامل، رابطهء ساختاری آنها، استقلال نسبی عوامل و فراتعیین کنندگی عامل اقتصادی تبیین می کنیم، فرا تعیین کنندگی که با اینکه عامل نهایی است اما خود را در هر تعین ساختاری و در هر مناسبت نمود می دهد.
نحوه نگرش به جنبشهای اجتماعی:
« تنها راه رهایی جنبش اجتماعی»( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا) است نه « بازی بزرگان»، لابی های قدرت، فعالیت ان . جی . او ها ، دخالت خارجی و نقش آفرینی سازمانهای بین المللی یا اقدام انقلابی پیشتازان و منادیانٍ « تنها راه رهایی جنگ مسلحانه».
جنبشهای اجتماعی آن چیزی نیست که در تشکلات رسمی، نخبگان،رسانه ها، نمودهای سیاسی ناب بروز می یابد بلکه جنبشهای اجتماعی امری فراتر و عمیق تر از این تجلیاتند و شامل تمام تحرکات خودجوش درون جامعه، کنشها، بروزهای خودآگاه و ناخودآگاه جمعی، تحولات در بطن زندگی اجتماعی می باشند و در زندگی روزمره کنشگران که شامل تمامی عناصر آن جنبش( و در واقع کلیت سپهر اجتماعی است) جریان دارد.
از این رو تحرکات خودجوش درون جامعه، شبکه ها،تشکلات، نهادهای شکل گرفته از پایین در جامعه، کار توده ای، آموزش و سازماندهی جایگاهی مهم در جنبشهای اجتماعی دارند ( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان).
جنبشهای اجتماعی پدیده هایی جدا از هم نیستند و همبستگی و اتحاد آنها هم امری است ساختاری و هم استراتژیک، در عین حال جنبشهای اجتماعی علاوه بر همبستگی و اتحاد دارای استقلال نسبی نیزهستند یعنی مسائل خاص، نهادهای ویژه و راهبردهای منحصر به خود را دارند. ( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) در این همبستگی و اتحاد است که نقش حلقه های اتصال جنبشها برجسته می شود( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان).
جنبشهای اجتماعی حل دوگانهء ذهنی/عینی اند. محرکهء تاریخ و جامعه نه عامل ذهنی و نه عامل عینی( ساختارها) بلکه عامل عملی است، لذا « سازمانیابی و استراتژی در فرآیند جنبش و در روند تغییر شکل می گیرد نه از درون مغز به اصطلاح« منجیان» و اوامر و دستورات آنها»( بیانیهء دموکراسی از پایین در بابر دیکتاتوری از بالا) و در هر مبارزهء اجتماعی و برای پیشبرد جنبش اجتماعی باید بر « جنبش واقعی که اوضاع کنونی را براندازد» و « جنبش واقعی که جلوی دیدگان ما جریان دارد» تکیه کرد نه بر قلان اصل جزمی یا وهمی ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا) و همینطور باید توجه نمود که از « سطح مبارزه توده ها» آغازید نه از « سطح توده ها».
جنبشهای اجتماعی توامان با اجتماعی بودن و درتنیده بودن با تار وپود زندگی روزمره، سیاسی نیز هستند( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)و نیازمند سازمانیابی سیاسی، افق سیاسی و حزبیت( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) ، اموری که بدون آنها جنبشها به نتیجه نمی رسند.
نحوه نگرش به جنبش زنان:
« مبارزه علیه این بی عدالتی و بهره مندی از رهایی و حقوق برابر انسانی، مبارزه ای است هر روزه در زندگی زنان»( بیانیهء « آزادی زن،آزادی جامعه است» به مناسبت 8 مارس 2009). این مبارزهء هرروزه در زندگی زنان که شکلهای بسیار متنوعی دارد( ورزش دسته جمعی صبحگاهی زنان در پارکها، مبارزهء زنان و دختران جوان در زندگی روزمره برای شکستن تابوها و کلیشه های جنسی جهت دستیابی به آزادی جنسی، درصد بالای پذیرفته شدگان دختر دانشگاهها علیرغم اعمال سهمیه بندی جنسیتی، مبارزهء زنان کارگر و زنان خانواده های کارگری، مبارزهء زنان برای کسب شرایط برابرتر در زندگی مشترک با درج شروط ضمن عقد، گسترش ادبیات زنانه، گسترش وبلاگهای زنان، مبارزهء زنان و دختران با گشتهای ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر برای حق آزادی پوشش، تغییرات در نحوهء پوشش/ عقب رفتن روسری ها، رنگی شدن لباسها،کوتاه شدن مانتوهاو .../، صندوقهای همیاری زنان و ...) در مجموع جنبش زنان را شکل می دهد.
همانطور که در بخش« مسالهء زن» در مورد پیوند « پیکار طبقاتی و پیکار با ستم جنسی» ، « رهایی زنان و رهایی کارگران» ،« سوسیالیسم و رهایی زنان» بیان کردیم،« جنبش زنان بخشی جدایی ناپذیر از مبارزهء طبقاتی است»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) و در نتیجه اتحاد با جنبش کارگری در استراتژی جنبش زنان نقش محوری دارد، اتحادی که پیشینهء تاریخی و جهانی دارد ،اتحادی که یکسویه نیست( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان و بیانیه به مناسبت اول ماه مه 2009). اتحاد محوری با جنبش کارگری نقطهء کانونی اتحاد جنبش زنان با سایر جنبشهای خواهان تغییر کیفی در مناسبات اجتماعی جامعه است، اتحادی که در آن حلقه های اتصال جنبش زنان با سایر جنبشها( زنان کارگر و زنان خانواده های کارگری، دختران دانشجو و دانش آموز) موتورهای محرکهء آنند.
جنبش زنان به مانند سایر جنبشهای اجتماعی، جنبشی سیاسی است و سازمانیابی سیاسی،افق سیاسی و حزبیت نیز برای آن ضرورت و جایگاه ویژه ای دارد( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان) و در انتها جنبش زنان به جهت جهانی بودن تبعیض جنسی و با تکیه بر سنت تاریخی بین المللی جنبش سوسیالیستی زنان، یک جنبش فراملی و انترناسیونالیستی است( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان).
مخاطب:
{ زنانی که اسیر کار بدون مزد خانگی اند، زنانی که از برابری فرصت شغلی محرومند و آمار بیکاری آنها( به ویژه در مورد زنان تحصیلکرده) بسیار بالا و رو به افزایش است، زنانی که سرپرست خانوارند و باید خرج زندگی خانواده ای را بدهند، زنانی که به کار در خانه( کارهایی نظیر پاک کردن سبزی و حبوبات و کشمش، بسته بندی،دکمه سازی و دکمه دوزی،گلدوزی و چرخ کاری و ...) با دستمزدهای ناچیز که نمی توان نام دستمزد روی آن نهاد مشغولند، زنانی که در بدترین شرایط و بدون هرگونه حمایت قانونی و با دستمزد اندک در کارگاههای زیرزمینی کار می کنند، زنانی که در خانه ها به خدمات و نظافت و نگهداری از کودکان و سالمندان و معلولان می پردازند و در معرض تحقیر و یا سوء استفاده اند، زنان پرستاری که در محیط کاری سخت به کاری دشوار گاه در شیفتهای 18 ساعته و بدون امنیت شغلی و تامین اجتماعی مجبورند، زنان معلمی که نگران از دست دادن کار خود بر اثر بارداری هستند و با تحمل شرایط کار حق التدریس چاره ای جز پذیرش اوضاع ندارند،زنان قالیبافی که از تار و پود جان و سلامتشان نقش بر فرش می زنند، زنانی که در کوره پزخانه ها ذره ذره در اتش سرمایه داری مردسالار آب می شوند و گاه چون گلاویژ سلطان نیا دختر کارگر 19 ساله کوره پزخانه که مورد آزار جنسی کارفرما قرار گرفت در این آتش خود را می سوزانند، زنانی که به دستفروشی می پردازند و کسب و کارشان در معرض دست اندازی حافظان امنیت سرمایه است، زنانی که ناگزیر از تن فروشی اند و در فقدان کامل امنیت، بی حقوقی مطلق و تحقیر دائمی قرار دارند و از جانب شرع، دستگاههای سرکوب و قاتلان عنکبوتی و خفاشان شب به تهدید مداوم به مرگ محکوم هستند و به جای آنکه جامعه ای که قربانیان آن هستند محکوم گردد خود به سوی نیستی پرتاب می شوند ( تخریب شهرک چمن کرمانشاه نمونه ای گویا بود که نشان داد سرمایه به جای حل مسالهء فقر و بیکاری که عامل تن فروشی است، به پاک کردن صورت مساله یعنی از بین بردن محل زندگی و زندگی تن فروشان می پردازد) و البته سرمایه دو راهی کار ارزان و فاقد امنیت و بدون حمایت یا تن فروشی را بر سر راه زنان قرار داده است و در فقدان خانه های امن برای زنان و دختران فراری است که بیش از 70 درصد دختران فراری در 24 ساعت بعد از فرار مجبور به تن فروشی می گردند و در چنین شرایطی است که سن تن فروشی به 13 سال رسیده است و روزانه 54 دختر ایرانی 16 تا 25 ساله در بازارهای کراچی خرید و فروش می شوند که به این رقم باید امار بازارهایی نظیر فجیره را نیز افزود، زنانی که در فقدان کار، بیمه ء بیکاری و تامین اجتماعی در چنبرهء فقر زنانه گرفتارند، زنانی که مجبور به کارارزان کم اهمیت یکنواخت و بدون امکان ارتقای مهارت و ارتقای شغلی هستند، زنانی که از سقف شیشه ای که مانع ترقی در شغلشان است در رنجند، زنانی که در معرض سوء استفاده و آزار جنسی در محیط کارند و یا مجبور به سکوتند و یا به خودکشی و خودسوزی دست می زنند( گلاویژ سلطان نیا، کارگر 19 سالهء کوره پزخانه و مهتاب احمد زاده کارگر 15 ساله ء جوجه کشی)، زنانی که در فقدان سقط جنین قانونی و رایگان مجبور به سقط جنینهای مرگ آور و بیماری زا هستند و روزانه 15 جنین سقط شده در زباله های تهران یافت می شود، دختران کار و خیابانی که در بی پناهی کار می کنند و محروم از حقوق کودکند، محروم از حقوق کار و هم محروم از حقوق زن هستند، زنانی که درماندگی شوهرانشان از فقر به خشونت علیه آنان می انجامد و یا درماندگی خودشان به کودک آزاری و همسر کشی، زنانی که همراه با خانواده هایشان در آتش فقر می سوزند}( بیانیه اول ماه مه 2009)
همچنین زنان و دختران جوانی که در زندگی روزمره برای شکستن تابوها و کلیشه های جنسی جهت دستیابی به آزادی جنسی مبارزه می کنند، زنان و دخترانی که با گشتهای ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر برای حق آزادی پوشش مبارزه می کنند، دختران دانشجویی که خواهان جایگاه خود در دانشگاهند و برای مسائل درگیر در آن در دانشگاه مبارزه می کنند و زنان و دخترانی چون « ندا آقا سلطان» ها و « ترانه موسوی» ها که با خون خود در راه آزادی نبرد می کنند و بیانگر شعارهای رادیکال و بی پروای زنانند که « ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم» ، « لحظه به لحطه گویم ، زیر شکنجه گویم: یا مرگ یا آزادی»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان، چالشهای فراروی دختران دانشجو و راههای مقابله1 و بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا)
دختران دانشجو( چالشهای فراروی دختران دانشجو و راههای مقابله1):
دختران دانشجو دارای جایگاه سه گانه اند: خانواده، اجتماع، دانشگاه.
خوابگاههای دختران به عنوان تجلی گاه نمود سرکوب عمومی زنان در جامعه و خانواده بیانگر وضعیت دختران دانشجوست. کنترل سراسری،تحقیر دائمی، قیمومیت و طرد شدگی شکل دهنده به زیست دانشجویی دختران خوابگاهی است و فاشیسم با سهمیه بندی جنسیتی، بومی سازی جنسیتی و حتی ایجاد آتش سوزی در خوابگاهها درصدد انکار و محو دختران دانشجوست تا آنها را به گوشهء خانه ها پرتاب کند. فاشیسمی که مثل همتای طالبانی خود، همان قصدی را از آتش سوزی خوابگاهها دارد که نظیرش در افغانستان با آتش زدن مدارس دخترانه به وقوع می پیوندد.
فاشیسم به عنوان شکلی از مردسالاری متکی بر سکسیسم( تن به عنوان ملک مردانه) است و از همین روست که تجاوز،سوء استفاده یا قصد تجاوز در زنجان،تبریز، کرمانشاه و دانشگاه علامه و غیره به عنوان تجلی تعرض فاشیسم به دختران دانشجو نمود می یابد و حتی می بینیم ایدئولوژی مردسالار در شکل اعتراض انحرافی مردان به ماجرا( در واقعهء دانشگاه زنجان) به صورت ناموس پرستانه جلوه گر می شود( در مقابل با حق خواهی دختران).
در چنین شرایطی است که استراتژی مبارزاتی دختران دانشجو مبتنی بر لزوم بولد کردن و برجسته سازی مسالهء زنان در جنبش دانشجویی، توجه به مسائل مرتبط با کلیت زیست اجتماعی-اقتصادی دختران دانشجو:( تربیت جنسیتی در خانواده، اشتغال و دستیابی به کار، آموزش و نگاه حاکم بر آن نسبت به زنان، نگرش ترویج یافته از طریق رسانه ها، جایگاه قانونی در خانواده و عدم حمایت قانونی)، شخصی سیاسی است، لزوم ارتباط گیری با طبقات فرودست در جهت عینیت یابی و اجتماعی شدن ضرورت می یابد.
خواستها ( بیانیهء « آزادی زن، آزادی جامعه است» به مناسبت 8 مارس 2009،بیانیه به مناسبت اول ماه مه 2009):
- لغو حجاب اجباری و به رسمیت شناختن آزادی در انتخاب پوشش و حذف هر نوع ارگان و یا نهاد مذهبی-سیاسی که در جهت ارعاب و سرکوب زنان در جامعه فعال است.
- امحاء تمامی قوانین حقوقی- مذهبی ضد زن
- لغو تمامی مجازاتهای خشن و غیر انسانی نظبر اعدام و سنگسار و حذف حکم زندان و بازداشت برای کلیه فعالیتهای سیاسی و عقیدتی و آزادی تشکلهای زنان، کارگران، معلمان و پرستاران
- آزادی حق اعتصاب، تجمع و تظاهرات
- حذف تمامی مواد درسی و آموزشی که به نوعی فرودستی و بی حقوقی زن را القاء کرده و تغییر در تمامی برنامه ها و تولیدات رسانه های جمعی که کلیشه های جنسیتی را به عنوان فرهنگ و ارزشهای جامعه به مردم انتقال می دهند و امحاء تمام مظاهر فرهنگی که مبلغ« جای زنان در خانه است» می باشند از تمامی مواد درسی و آموزشی و برنامه های رسانه ای جمعی و فرهنگ سازی از طریق کتب درسی و رسانه ها برای شراکت زن و مرد در اقتصاد و اشتغال و همچنین تحول در نظام و برنامه های آموزشی جهت ارتقای نقش زن( برای مثال اصلاح دروس تاریخ، علوم اجتماعی و ادبیات) و تغییر در فرهنگ زندگی روزمره( آموزش مهارتهای زندگی، آموزش جنسی و بهداشت جنسی و ...)
- لغو تمامی قوانین مبنی بر جداسازی جنسی در سطوح اجتماعی مختلف
- پذیرش و اجرای بی قید و شرط کنوانسیون رفع تبعیض از زنان و کنوانسیون منع شکنجه
- شناسایی رسمی روز 8 مارس به عنوان روز جهانی زن
- مزد مساوی در برابر کار مساوی
- بیمهء بیکاری
- لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء و منع کار کنتراتی و قطعه کاری
- اصلاح قانون کار و احیای شمولیت آن بر کارگاههای کوچک
- تامین اجتماعی مکفی برای زنان سرپرست خانوار
- لغو قوانین تبعیض آمیز در استخدام و اشتغال
- ممنوعیت اخراج زنان باردار و منع خودداری از استخدام زنان باردار یا دارای فرزند
- تدوین قوانین مبارزه با تبعیض جنسی در استخدام و شرایط کار و ارتقای شغلی
- آزادی تشکلهای صنفی، تعاونی ها و صندوقهای همیاری زنانه
- برخورداری زنان از حق عائله مندی
- حق انتخاب آزادانهء شغل برای زنان
- تعیین حداقل دستمزد برای زنان
- پرداخت مقرری برای کار خانگی زنان توسط دولت و تاسیس موسسات خدماتی ویژه و رایگان به منظور کاهش بار کار خانگی از قبیل رختشویخانه، مهدکودک، رستورانهای عمومی و ... در محلات مسکونی و یا مجاورت محل کار زنان
- تشکیل خانه های امن برای زنان
سازمان دهی تن فروشان توسط دولت با نظارت نهادهای مردمی و توانمند سازی آنها به منظور بازگشت به زندگی عادی، لغو قوانین جزایی در روابط جنسی، لغو مجاز بودن قتل مهدور الدم، ممنوعیت کاربرد واژهء فرزند نامشروع، آزادی سقط جنین بهداشتی و رایگان
- تعیین دقیق مشاغل سخت در کارهای زنان
- کاهش ساعات کار زنان پرستار
- ارث برابر و ما لیات تصاعدی بر ارث و توزیع عمومی آن
- لغو سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاهها برای جلوگیری از تقویت بازار کار مردانه
- تدوین قوانین جامعه برای مبارزه با قاچاق زنان و تجارت سکس
- بیمهء درمانی و بیمهء سالمندان رایگان و همگانی
اصول سیاسی و نحوه نگرش به امر سیاسی:
- « اعتقاد به وابستگی آزادی به معیشت، پیوستگی آزادی سیاسی و برابری حقوقی به آزادی اجتماعی و تغییر مناسبات اجتماعی- اقتصادی، پیوند ناگسستنی حقوق مدنی- سیاسی با حقوق اقتصادی- اجتماعی، ملازم بودن استقرار دموکراسی و تعمیق آن با همبستگی جنبشهای اجتماعی»( بیانیهء اول ماه مه 2009).
تاکید بر اینکه « تنها راه رهایی در سیاست، جنبشهای اجتماعی هستند» ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا) و جنبش بودن در مفهومی که در « نحوه نگرش به جنبشهای اجتماعی» شرح داده شد.
« تکیه بر تحقق مطالبات دموکراتیک نیروهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی به عنوان شرط تحقق دموکراسی به جای تکیه بر روند( شکل) دموکراسی» ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا)
باور به « هر امر شخصی ، امر سیاسی است در مقابل شخصی سازی و فردی کردن سیاست توسط لیبرالیسم و پسامدرنیسم»( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)
تکیه بر سنت مارکسی و مارکسیستی( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)
اعتقاد به انتر ناسیونالیسم( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)
اعتقاد به ضرورت و جایگاه حزب سوسیالیست طبقهء کارگر( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان و بیانیهء اول ماه مه 2009)
رد نخبه گرایی ، بوروکراسی و سلسله مراتب در تشکل های اجتماعی و سیاسی( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان)
« تکیه بر اصلاحات علیه سیستم و ساختاری و مردمی به عنوان وسیلهء انقلاب» ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا)
« انتخاب « دنیای بهتر» به جای « انتخاب بین بد و بدتر» » ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا)
ضرورت انقلاب که آن را چنین می دانیم:
« انقلاب نه تنها بدین خاطر ضروری است که طبقهء فرمانروا نمی تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضا بدین خاطر ضروری است که طبقه ای که آن را ساقط می سازد، تنها با انقلاب می تواند خود را از شر کثافات قرون رهایی بخشد و برای ایجاد جامعه ای با طرحی نو، شایسته و مناسب گردد»( ایدئولوژی آلمانی: کارل مارکس و فردریش انگلس)
در واقع ضرورت انقلاب برای ما متفاوت از جنبش سرنگونی، میلیتانسی( تندروی) و براهین آنارشیستی است. مفهوم انقلاب برای ما « الغای بی بر و برگرد تفاوتهای طبقاتی است، یعنی الغای تمامیٍ مناسبات تولیدی است که این تفاوتها بر مبنای آنها شکل می گیرد، الغای تمامیٍ مناسبات اجتماعیٍ ملازم با این گونه مناسبات تولیدی، و واژگون کردن تمامی اندیشه هایی که از این مناسبات اجتماعی بر می خیزند»( نبردهای طبقاتی در فرانسه: کارل مارکس)
« انقلاب یک پروسه است و دوره ای از مبارزات که باید سیر واقعی خویش را طی کندف دوره ای از مبارزات گسترده و عمیق و با افق در جامعه نه شورشگری کور یا امری کتابی و فانتزی» ( بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا). انقلاب نه امری اراده گرایانه و نه امری خود به خودی است، انقلاب یک پروسه از مبارزات واقعی،گسترده، عمیق و با افق است، از این رو انقلاب یک علم است( و البته نه فن)، علمی بودن انقلاب، آن را امری کتابی نمی کند، انقلابٍ کتابی انقلاب مرده است، انقلاب زنده ترین عمل تاریخی آدمی است.
سیاست ما در رد رفرمیسم، انحلال طلبی، انقلابیگری تخیلی( شورشگری کور، انقلاب کتای یا فانتزی)، پوپولیسم جنبشی( تمایل به جنبش فارغ از محتوا) و تاکید بر نقش سیاسی طبقهء کارگر ( و در کل جنبشهای اجتماعی و نیروهای اجتماعی) و مرزبندی با صنفی گرایی و سیاست کارگر-کارگری معنا می یابد.( دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا) . ما بر دموکراسی از پایین که همانا دموکراسی سوسیالیستی، مستقیم، شورایی و اجتماعی است به عنوان شکل پیشروی اجتماعی و صورتبندی جامعهء آینده تکیه داریم.
و در آخر تشکیل جبهه های عمومی ضد استبدادی و ضد فاشیستی را بر مبنای توافق بر اصول عبور از حاکمیت، رد هرگونه دخالت خارجی و اتکا به مبارزهء مردم را مقدور می دانیم و در این راه دست اتحاد تمامی نیروهای دموکرات را به گرمی می فشاریم.
تحلیل از ساختارهای سیاسی ایران:
رشد ناموزون سرمایه در جوامع پیرامونی که به معنی ورود امپریالیستی سرمایه داری و شکل گیری سرمایه داری وابسته است در ایران به دلیل شیوه تولید آسیایی( در روبنا استبداد شرقی) و اقتصاد تک محصولی رانتی به شکل « سرمایه داری کژدیسه» درآمده است و این پدیده به ویژه در دوران انحطاط سرمایه داری( منظور پایان بالندگی سرمایه داری و نقش انقلابی بورژوازی) به بورژوازی بیمار و لیبرالیسم عقیمی انجامیده است که ناتوان از پیشبرد حداقلی از مطالبات دموکراتیک است، این وضعیت را ساختار دولت و صورتبندی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شدت بخشیده است و در نتیجه بار انجام وظایف دموکراتیک نیز علاوه بر وظایف سوسیالیستی بر دوش سوسیالیستها نهاده شده است.
استراتژی های عملی( استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان، بیانیهء اول ماه مه 2009، بیانیهء دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا):
- ایجاد جبهه ای واحد از نیروهای همسو با آرمانهای برابری جنسی- طبقاتی
- کار توده ای، آموزش و سازماندهی زنان زحمتکش و فرودست ترین اقشار زنان
- تقویت شبکه های محلی زنان و تبدیل و اتصال آن به یک شبکهء مبارزاتی در سطح وسیع تر به ویژه در محله های فقیر نشین.
- حمایت از اصلاحات انقلابی برای زنان
- همبستگی ویژهء منطقه ای جریانهای سوسیالیست زنان منطقه
- احیاء و بازخوانی سنت مارکسی و مارکسیستی در مورد مسالهء زن
- لزوم دخالت مارکسیستها در مباحث نظری جنبش زنان
احیای سنن رادیکال مبارزاتی زنان در تاریخ جنبش زنان به ویژه در ایران
- تکیه بر تحرکات خودجوش درون جامعه در مورد مسالهئ زنان و حمایت و تقویت آنها
- تشکیل و تقویت محافل فعالان سوسیالیست زنان و نزدیک کردن نگرش و عمل آنها به منظور ایجاد جبههء سوسیالیستی زنان
- حرکت به سوی حزب سوسیالیست طبقه ء کارگر
- شکل گیری تشکل مستقل زنان کارگر توامان با کمک به شکل گیری تشکلهای کارگری و پیگیری آزادی تشکل
- همکاری زنان با نشریات کارگری و همکاری کارگران با نشریات زنان
- برجسته سازی مطالبات اقتصادی- رفاهی در جنبش زنان و طرح مطالبات برابری و آزادی جنسیتی در جنبش کارگری
- تشکل زنان فقیر، زنان خانواده های کارکری و زنان زحمتکش از طریق شبکه ء محلی زنان- تشکلهای محل زیست نظیر صندوقهای همیاری، تعاونی های مصرف محلی، برنامه های توانمند سازی زنان همراه با مبارزه برای کنترل شورایی بر محلات و مقاومت در مقابل دست اندازی ها و تعرضات سرمایه و دستگاههای سرکوب به محل زحمتکشان، کارگران و تهی دستان
- یاری کارگران به جناح پیشرو جنبش زنان برای غلبه بر جریان سازشکار جنبش زنان( کمپین یک میلیون امضاء) و یاری زنان به کارگران برای فائق آمدن بر جریانات ارتجاعی و سرکوبگر کارگری( خانهء کارگر).
- جنبش دموکراسی از پایین: شبکه های محلی و هسته های سرخ محله و شوراهای محلی، هسته های سرخ کارخانه ،تعاونی ها، اتحادیه ها، صندوقهای همیاری، شبکه های نوین تولید و توزیع، جنبش تصرف کنندگان، کنترل کارگری، جنبش خدمات رسانی به محرومان، فرهنگ بدیل ، آموزش بدیل( دفترچه های آموزشی- آگاه گری)
- جنبشهای مطالباتی
- تعمیق جنبش مقاومت (اعتصاب، نافرمانی مدنی و عدم همکاری)- جبههء ضد فاشیستی
ویژگیها:
- نیفتادن در دام گروه زنانه: یکی از معضلات گروههای زنان، مسالهء سیاست گروه زنانه است. این سیاست ناشی از گرایش فمینیسم رادیکال است و البته گروههای که از لحاظ گرایش در این دسته بندی قرار ندارند را نیز متاثر از خود ساخته است( نظیر WMW/حرکت جهانی زنان/). رهایی زنان ایران( رزا) از ابتدا به این بیراهه نیفتاد و تاثیری از این انحراف رادیکال فمینیستی نگرفت.
- نیفتادن در دام فرمالیسم سازمانی و جزم گرایی مرامی: بسیاری از گروهها ( نه فقط گروههای زنان) محصور در قفس اساسنامه و مرامنامه اند و عمدتا چیزی هم بیش از این اساسنامه و مرامنامه نیستند. از چالشهای گروههای سیاسی و اجتماعی( از جمله زنان) افتادن در مجادلات فرمالیستی اساسنامه ای یا دست و پا زدن در جزمیتهای مرامی بوده است. رهایی زنان ایران( رزا) شکل گیری گروهی و فکری خود را دچار چنین چالشهایی نکرد و در واقع بر اساس « شدن» شکل گرفت. البته این مساله نافی لزوم اساسنامه و مرامنامه نیست بلکه نقد فرمالیسم سازمانی و جزم گرایی مرامی است.
- پرهیز از آکادمیسم و تکیه بر رویکرد استراتژیک : بسیاری از گروهها و حلقه های زنان که دوران گذشته شکل گرفتند و برخی از آنها نیز هنوز فعالیت دارند، چیزی نبودند جز حلقه های آکادمیستی_ روشنفکری که گرچه مقالات یا پژوهشهای خوبی در زمینهء زنان انجام دادند اما نتوانستند نقشی راهبردی در جنبش زنان ایفا کنند یا حتی برای خود تعریف نمایند( نظیر نیمهء دیگر، آوای زن، بنیاد پژوهشهای زنان) . رزا علیرغم توانایی هاش در فعالیتهای آکادمیستی زنان و با وجود تاکید بر رویکرد علمی و پژوهشگرانه خود را محدود به این سبک فعالیت ننمود و از همان ابتدا از آن فراتر رفت.
- پرهیز از شعار زدگی: شعارزدگی آفت بسیاری از گروههای چپ ( از جمله گروههای زنان) است، تکیه بر یکسری شعار و کلیشه ها و حرفهای کلی و در نهایت فقدان هرگونه راهبرد. رزا همچنان که در دام آکادمیسم نیفتاد، به شعارزدگی نیز دچار نشد. نگاهی به بیانیه های رزا در موضوعات مختلف و مقایسهء آن با سایر گروههای چپ زنان خود گویاست.
- دوری از جزمیتهای گرایشی: از مشکلات گروههای چپ ، جزمیت گرایشی است یعنی تک ساحتی شدن در سنت مارکسیستی یا در بهترین حالت حذف یک یا برخی گرایشها که گرچه در بدو امر ظاهری بی طرفانه دارد اما در واقع همین شکل نیز در خدمت یک گرایش قرار گرفتن است. رهایی زنان ایران( رزا) هیچگاه خود را حصور در گرایشهای گوناگون مارکسیستی( لنینیسم، لوکزامبورگیسم، کمونیسم شورایی، سنت حزب کمونیست ایتالیا/ گرامشیسم/، تروتسکیسم، مائوئیسم و ...) ننمود و هیچگاه نیز مرزبندی های خود را براساس مرزبندی گرایشی قرار نداد.
- فارغ بودن از مجادلات حزبی - سازمانی: رزا چه در درون خود و چه در نمود بیرونی خود را فارغ از مجادلات حزبی - سازمانی قرار داد و البته این به معنی عدم نقد بر جریانات مختلف نبود، اما این نقد نه از منظر مجادلهء یک حزب و سازمان با حزب و سازمانی دیگر، بلکه از منظری فارغ و فرا از این مجادله بود.
- سیاسی بودن: رزا بر یکی از مهم ترین معضلات برخی گروههای زنان یعنی پرهیز یا هراس یا کناره گیری از سیاسی بودن فائق آمد و به عنوان یک گروه زنان سیاسی عمل نمود و خود را شناساند.
- تلفیق امر زنانه با امر سیاسی عام و توجه به هر دو وظیفه: رزا هم به مسائل زنان به صورت خاص توجه نمود و هم وظایفش در قبال مسائل عام سیاسی و جنبشهای عام سیاسی را از یاد نبرد.
- تکیه بر جنبش واقعی: رزا همواره بر « جنبش واقعی که جلوی دیدگان ما جریان دارد» تکیه نمود و سیاستهایش را بر این اساس تنظیم نمود.
- پرهیز از پراتیک پوپولیستی: رزا در عین تکیه بر جنبش واقعی به معنی « سطح مبارزه توده ها» ، خود را « سطح توده ها» تنزل نداد و گرفتار پراتیک پوپولیستی این معضل تاریخی بخشی از چپ نشد.
- دورای از بیماری خود محوری و خود ستاد انقلاب پنداری: این بیماری از حادترین بیماری های اخیر چپ مجنون معاصر است که بخشهایی از چپ را آلودهء خویش کرده است، خود مرکز جهان بینی، خود را مر کز تحولات فرض کردن، برای خود وظیفهء هدایت تاریخ را قائل شدن، خود را مرکز هر اتحادی دیدن و فراخوان دادن به همه که دست از فرقه گرایی تان بردارید و به من بپیوندید، به جای ایفای نقش در تحولات و برای آن برنامه داشتن، به جای نقش تاریخی خود را بر عهده گرفتن و به جای تلاش برای ایجاد اتحاد و حرکت در جهت وحدت، اینها همه آن چیزی است که در چپ معاصر باعث هپروتی شدن آن گشته است. رزا هیچگاه نگفته است و نمی گوید که من راه نجات را ارائه می دهم و به آن عمل کنید بلکه می گوید برنامه و استراتژی اش برای موضوعات مطروحه و در رویدادهای جاری چیست، نگفته است و نمی گوید که بیایید به من بپیوندید و چرا دست از فرقه گرای بر نمی دارید و آمریتم را نمی پذیرید، بلکه می گوید که باید به سمت اتحاد حرکت کرد و نقش خویش در این وحدت را بیان می کند و از لوازم اتحاد می گوید و اینکه فرآیند آن چگونه است.

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

یادداشت هایی برای یک راهبرد سوسیالیستی5

در بخش های پیشین مدلی طبقاتی برای فهم جامعه معاصر ایران، که آن را سرمایه داری کژدیسه نام نهاده ایم، فراهم آمد. همچنین بلوک طبقاتی انقلاب را که شامل اتحاد پرولتاریا و خرده بورژوازی نوین و به رهبری حزب طبقه ی کارگر بود معرفی نمودیم. آشکار است که در وضعیت فعلی هیچ گروه چپی در ایران نمی تواند ادعا کند که حزب طبقه ی کارگر و کارگزار انقلاب است. اگر ذره ای شبهه در نبود یک جریان چپ قوی و تأثیرگذار که می تواند ادعای رهبری بلوک انقلابی را در ایران بر عهده گیرد وجود داشت، با حوادث پیش آمده در دو ماهه ی اخیر این موضوع قطعاً بر طرف شده است. لازم به یادآوری است که در بخش های پیشین توضیح دادیم که در حال حاضر طبقه ی خرده بورژوازی نوین تحت هژمونی بورژوازی سنتی بوده و برای تشکیل بلوک انقلابی باید در گام اول این اتحاد شکسته شده و تا در ادامه اتحاد با طبقه ی کارگر ممکن گردد. اما چگونه می توان در شرایط فعلی بلوک میلیتانتِ بورژوازی سنتی را در هم شکسته و به سوی انقلاب نزدیک گشت؟ در گفتار پیش رو تلاش می کنیم از طریق این بحث، به رابطه ی میان جنبش های اجتماعی (دموکراتیک) و حزب انقلابی نزدیک شده و با توجه به نبود حزب فراگیر و رادیکال در شرایط موجود، راهکارهایی را برای نزدیک شدن به آن در آینده ارائه نماییم.
در دهه های اخیر با ضعیف شدن سازمان ها و احزاب کارگری در سراسر جهان که با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی به نوعی مرحله ی مهمی از تاریخ مبارزه ی کمونیستی تکمیل شد، جنبش های گوناگونی با اهداف مختلف، دست بالا را در عرصه ی مبارزه ی اجتماعی به دست آوردند. از جمله ی این جنبش ها می توان به جنبش زنان، محیط زیست، دانشجویان و جنبش های ضد نژاد پرستی اشاره نمود. در مورد گروه های مرتبط با مسأله ی ملی باید در جایی دیگر و به صورتی کامل تر سخن گفت. به نظر ما بدنه ی اصلی را در تمامیِ این جنبش ها، طبقه ی خرده بورژوازی نوین تشکیل می دهد. اجازه دهید برای اشاره به مجموعه ی این جنبش ها از واژه ی جنبش های دموکراتیک استفاده نماییم. زیاد دور نشویم، برگردیم به شرایط ایران. در ایران هم بعد از پشت سر گذاشتن سرکوب دژخیمانه ی مبارزان چپ در دهه ی شصت و با گشایش محدود در فضای سیاسی در دهه ی هفتاد، شاهد برآمدن حرکت هایی در حوزه ی زنان، اقشاری از خرده بورژوازی نوین مانند معلمان، نطفه هایی از فعالان سندیکاییِ کارگری و حوزه ی حقوق کودکان بودیم. این جنبش های دموکراتیک توانستند بخشی از پتانسیل تغییر اجتماعی را در اشکال مختلفی مانند گروه های نیمه مخفی، سازمان های غیر دولتی و ... متشکل ساخته و کانالیزه نمایند.
رویکرد گروه های چپ ایرانی به این جنبش های دموکراتیک در ایران بسیار گوناگون است؛ از حمایت و نفوذ برای هدایت گرفته تا مخالفت و تلاش برای منزوی نمودن آنها. اجازه دهید تا مرور مختصری بر این مواضع داشته باشیم. گروه هایی چپی که نگاهی اصلاح گرانه به تغییرات ایران دارند سعی نمودند تا با گسترش نفوذ در این جنبش ها، نزدیکی لازم با اصلاح طلبان داخلی را برای فراهم آوردن بدنه ی اجتماعی مبارز در جهت اهداف خود ایجاد نمایند. سرانجام این رویکرد با شکست کامل فرایند اصلاحات در ایران از سال 1384 و به دنبال آن تا کنون سبب فروپاشیدن افق های ترسیم شده برای این گروه ها بود. از دیگر سو برخی جریانات با توجه به عدم توان تأثیر گذاری و عدم درک اهمیت جنبش های اجتماعی در تاریخ معاصر ایران سعی در تئوریزه نمودن انفعال سیاسی خود داشته و با دادن حکم های کلی هرگونه حرکت در راستایی غیر از پرولتاریایی ناب (لابد شبیه اسلام ناب محمدی) را بی ارتباط با حرکت به اصطلاح حزب پیشتاز خود دانسته و با برچسب هایی مانند جنبش بورژوایی، سندیکالیستی و یا خرده بورژوایی به تحقیر آنها پرداختند. البته جا دارد در انتهای این طیف از گروه های متوهمی که هر اعتراضی در جامعه را به نفع خود مصادره می کنند هم، برای تلطیف فضا، یادی کنیم. این گروه ها با افتادن در دام سرنگونی طلبی و با عدم تشخیص افتراقات و تفاوت جایگاه های اجتماعی جنبش های دموکراتیک، تنها به صرف اعتراض به شرایط موجود سعی در ایجاد امیدهای کاذب داشته و دارند. سابقه ی اینگونه رفتارها در تاریخ مجاهدین بسیار است. بگذریم. به عنوان یک نمونه ی مناسب، می توان از برخورد گروه های مختلف چپ با کمپین یک میلیون امضا چیزهای بسیاری آموخت. بحث های تکمیلی در این مورد را رفقای دیگر رزا در نقد عملکرد کمپین یک میلیون امضا به خوبی مطرح و جمع بندی نموده اند و نیازی به تکرار آن در این گفتار نیست.
به نظر ما برای بررسی عملکرد و کارکرد های جنبش های دموکراتیک در ایران باید شرایط مبارزه در ایران را هم مد نظر قرار داد. علاوه بر سرکوب شدید سیاسی و ایدئولوژیک جریانات چپ که در بخش های پیشین به طور خلاصه به آن اشاره ای شد، باید به وجود بلوک متحد خرده بورژوازی مدرن و بورژوازی سنتی، هژمونی ایدئولوژیک بورژوازی سنتی و عدم وجود حزب فراگیر و رادیکال طبقه ی کارگر نیز توجه نمود. وظیفه ی کادرهای کمونیست را تنها در پرتوی این موارد است که می توان به درستی درک نموده و اجرایی کرد. نباید تنها با قضاوت فرمی و تجویز یک فرم کلیشه به تمامی مبارزات در تاریخ و جغرافیای جهان، موجبات سرخوردگی یا توهم مبارزان را فراهم آورد. نگاه ما به حزب به عنوان شهریار نوین (گرامشی) و یا واسطه مادیت یافتن سوژه ی طبقاتی (لوکاچ) در این زمینه است که معنا می یابد. با تمام این حرف ها برای بحث مشخص نظری در این مورد باید کمی از نردبان انتزاع بالا رفت. به جنبش های دموکراتیک در ایران نباید به عنوان جایگزین حزب و یا در تعارض با حزب طبقه ی کارگر نگریست. این جنبش های در عرصه های گوناگون، در صورت رادیکالیزه شدن، می توانند موجبِ مادیت یافتن جنبه های مختلفی از جامعه ی سوسیالیستی باشند. پس نفوذ و هژمونی یافتن کادرهای کمونیست برای رادیکالیزه نمودن این جنبش ها (همانطور که لنین نیز با هوشمندی خاص خود اشاره دارد) از اهمیت بالایی برخوردار است. به زبان دیگر، کادر های کمونیست و روشنفکران ارگانیک طبقه ی کارگر (گرامشی) باید به تمام متحدان خود در بلوک انقلابی نشان دهند که رسیدن به اهداف نهایی آنها در چهارچوب های تنگ و سرکوبگر نظام سرمایه داری ممکن نخواهد بود. و این گونه است که می توان اتحادی را که مد نظر است برای مثال بین فعالیت سندیکالیستیِ معلمان و حرکت های رادیکال کارگری در ایران ایجاد نمود. یعنی با شناسایی هویت مستقل طبقاتی و در همان حال افق های مشترک در بلوک انقلابی. و نه با کارگر خواندن تمام مزد بگیران! و نه با بورژوایی دانستن هر جنبشی در حوزه ی زنان و تحلیل هایی سطحی از این دست. شناسایی جایگاه طبقاتی مختلف جنبش های دموکراتیک همانطور که پولانزاس هم به خوبی اشاره می کند، باعث هوشیاری در برقراری اتحاد انقلابی است؛ یعنی همانطور که امکان همراهیِ خرده بورژوازی مدرن است، امکان گسست نیز وجود دارد. این گونه است که نه اتحاد باعث توهم می گردد و نه گسست باعث سرخوردگی.

اجازه دهید باز هم تأکید نماییم که این جنبش های دموکراتیک، در صورتی هژمونی یافتن نیروهای چپ نه تنها می توانند ابزار تشکیل بلوک انقلابی و اتحاد با پرولتاریا باشند، بلکه خود، ترجمان ایده های اصلی سوسیالیسم در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی انسان نیز هستند. سوسیالیسم نمی تواند و نباید نسبت به ستم های جنسیتی و یا تخریب محیط زیست و ... بی توجه باشد. و مادیت یافتن حزب طبقه ی کارگر در این عرصه ها از طریق جنبش های دموکراتیک ممکن است. در واقع این جنبش ها در صورت اتخاذ رویکردهای رادیکال، امتداد منطقیِ حزب طبقه ی کارگر هستند. از دیگر سو باید توجه نمود در شرایطی که جنبش های دموکراتیک تحت هژمونی کادرهای کمونیست نباشند و اگر تنها به صورت اتحادی سست و موردی به موضوع تشکیل بلوک انقلابی نگرسته شود، حاصل کار جبهه ای با پرچم رنگین کمانی است که حداقل تاریخ صد ساله ی اخیر ایران نشان می دهد که حتی در صورت پیروزیِ این جبهه نیز، سهم طبقه ی کارگر سرکوب و کشتار است (1332، 1357 و ...). پرچمِ انقلاب تنها یک رنگ دارد! سرخ! و این پرچم، ترسیم کننده ی افقی است که به جامعه ای بدون ستم و استثمار منجر می گردد. انقلاب سوسیالیستی باید تمام ستمکشان را از هرگونه ستم آزاد نماید و این گونه است که تمام تلاش های رادیکال برای رفع انواع ستم ها و بیعدالتی ها در فرایند انقلاب جایگاهی مهم خواهند داشت و اگر جز این باشد، معنای سوسیالیسم را در محدوده های تنگِ نگاه خود فرو کاهیده ایم.
ادامه دارد...

ن. سپهری از رزا (رهایی زنان ایران)

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

تجاوز نماد سلطه گری جامعهء طبقاتی


« یکی از همبندی ها نظر جدیدی را پیش کشید که برایم آموزنده بود. می گفت باید تعریف روشن و دقیقی از تجاوز داشته باشیم. « آیا تجاوز فقط امری جنسی است؟» ، « آیا تمام کارهایی که به زور بر ما تحمیل می شود، تجاوز به حریم ما نیست؟» و ...
به راستی هم مگر شکنجه، اهانت و ناسزا، حتی نگاهی تحقیر آمیز یا شهوانی نوعی شکستن حرمت انسانی و تجاوز محسوب نمی شود؟ برایمان تعریف کرد که هنگام دستگیری وانتقال به کمیته، مامور ساواکی که کنارش نشسته بود با استفاده از فرصت او را دستمالی کرده بود. آیا این کار تجاوز نبود؟
قصد داشت در دادگاه رسما اعلام کند که به او تجاوز شده است. اما در دادگاهی غیرعلنی و فرمایشی، حتی این فرصت را هم به او ندادند.
این بحثی بود جدید. انگار تازه متوجه شده بودیم که همهء ما به نوعی مورد تجاوز قرار گرفته بودیم و قرار می گرفتیم. آن مشتهای سنگینی که به سر و صورت و سینه هایمان می زدند، آن باتومهای برقی ای که به نوک پستانها متصل می کردند، آن لخت کردنها در برابر چشمهای هیز بازجوها، آن فحشهای رکیک جنسی و ... همه و همه تجاوز بود. اشکال کار این بود که ما ، انگار همهء خشونتها، شکنجه ها، زندان و محکومیتهای دراز مدت و ... را واکنشی « عادی» از طرف ساواک تلقی می کردیم. در برابر کم ترین کاری علیه رژیم ، آمادهء پذیرش هر نوع خشونتی بودیم.» ( « به کسی نگویی ها» بر گرفته از « دادِ بی داد» گردآوری ویدا حاجبی تبریزی)
ترانه موسوی دختری زیبا و جوان بود که در بازداشتگاه بارها و به صورت دسته جمعی مورد تجاوز قرار گرفت و سپس جسدش سوزانده شد و در بیابان رها گشت. خبر هولناک است و فاجعه آنگاه در تمام ابعادش قد علم می کند که گزارشات متعددی از تجاوز( هم به دختران و هم به پسران) وجود دارد و این گزارشات تنها گوشه ای از سبعیتی است که در کهریزک جاری بوده است( یا شاید بنابر گزارشاتی که مبنی بر ادامهء فعالیت کهریزک هست هنوز هم جاری است) و همه می دانند که کهریزک تنها یکی از ان بازداشتگاههای مخوف و مخفی است که این جنایات در آن صورت می گیرد.
جنبهء تراژیک قضیه آنجا رخ می دهد که در مضحکه ای تلویزیونی برای حل مساله، صورت مساله پاک می شود و وجود ترانه موسوی در ایران انکار می شود و طنزِ همنشینی دروغگویی و فراموشکاری به وقوع می پیوندد. مامور ثبت احوال( که بنابر گزارش پیک نت در واقع از فرماندهان نیروی انتظامی است) می گوید که سه ترانه موسوی وجود دارد یکی دوساله، دیگری چهل ساله و در آمریکاست و آن یکی 23 ساله که در فرانسه است/ بگذریم از اینکه هم موسوی فامیلی زیادی است و هم ترانه نامی رایج و اینکه فقط 3 ترانه موسوی وجود داشته باشد احتمالی بعید است و بگذریم از اینکه ترانه موسویِ تجاوز شده و کشته شده 26 ساله بوده است/ سپس دوربین به نزد خانواده ای می رود که ادعا می کنند ترانه دخترشان است و در کانادا زندگی می کند! بعد هم افشاگری کروبی راجع به چگونگی ساخت این نمایش صورت می گیرد و اسرار پشت پرده نمایان می شود.
نامهء کروبی و گزارشات بابک داد نیز فقط اشاره ای کوچک به این تجاوزات است، اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. آنچه اتفاق افتاده بر خلاف نامهء کروبی امری بی سابقه در جمهوری اسلامی نبوده است. این نکته ای است که حتی سران رژیم نیز به شکل ضمنی به آن اذعان دارند. سید احمد خاتمی در خطبه های نمازجمعه تهران در پاسخ به کروبی گفته است: « شما همان حرفی را زده اید که منافقین ( منظورش مجاهدین خلق است) در دههء 60 می زدند» و همین اشاره به واقعهء تلخی دارد که در دههء 60 ( به ویژه در سال 67) رخ داد و آن تجاوز به دختران مجاهد قبل از اعدامشان بنابر این توجیه شرعی بود که طبق روایتی دختر مسلمان باکره به بهشت می رود و از آنجا که جنایتکاران آن زمان( خط امام دیروز، اصلاح طلبان امروز) نمی خواستند مجاهدین جایشان را در بهشت تنگ کنند، بازجویی را به سراغ دختر بخت برگشتهء مجاهد می فرستادند تا به وی تجاوز کند و بعد آن دختر را با گلوله می کشتند و فردای فاجعه، بازجو را به منزل دختر می فرستادند و اعلام می داشتند که شب گذشته بازجو دخترشان را عقد ( بخوانید تجاوز) کرده است و پولی اندک می دادند و می گفتند که این هم مهریه و حالا پول گلوله را از آن کم کنید.
اکنون جنایتکاران دیروز( موسوی نخست وزیر کشتار 67، کروبی رئیس مجلس کشتار 67، صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی تبریزی از سران قوهء قضاییه کشتار 67) یک صدا می گویند که تجاوزات در جمهوری اسلامی بی سابقه است. به قول شاملو:
« فریبمان مده اِی!
حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کشتارِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد! »
حتی امروز هم کروبی در نامه اش با خود شیرینی ، رهبر را از این جنایات مبرا می کند . در پرداختن کروبی به مساله تجاوز هم می توان رد پای تفکر عقب مانده دینی( حال در قامت روشنفکری اش) را به زنان دید. کروبی در مورد تجاوز به دختران و زنان از پارگی مقعد و رحم و ازاله بکارتشان مویه می کند و در مورد تجاوز به پسران نسبت به افسردگی شان. در اندیشهء کروبی مرد ذهن است و زن جسم. مرد دچار تبعات روحی- روانی و مشکلات اجتماعی می شود اما زن تنها جسمی است که آسیب می بیند، بکارتی است که ازاله می شود. برای کروبی رابطه جنسی بدون رضایت با زن دارای ایراد نیست و اصل تمکین اش بر آن صحه می گذارد و زن در نتیجه از این نباید دچار افسردگی شود ، فقط مشکل آن است که در این تجاوز بکارتش از دست می رود،بکارتی که باید به صورت شرعی برداشته شود تا ناموس مردان بر باد نرود. مشکل آن است که در این تجاوز بر اثر شدتش پارگی مقعد و رحم رخ می دهد و احتمالا اگر به شیوه های نرم صورت گیرد و به پارگی نینجامد مشکلی ندارد.
تجاوز دههء 60 تنها منحصر به دختران مجاهد نبود و دختران و زنان کمونیست گرایشها و سازمانهای گوناگون را نیز در بر می گرفت و البته زنان و دختران کمونیست برای جلادانی چون لاجوردی، غلامحسین عصا به دست( الهام) و محمود احمدی نژاد ( که آن زمان بازجو و تیر خلاص زن بود) و آمران خط امامی و غیر خط امامی آنها ( نظیر مصطفی پور محمدی و محسنی اژه ای) در حکم غنائم جنگی بودند که از جنگ با کفار حربی به دست آمده و همانطور که کشتارشان را حق خود می دانستند، تجاوز به آنها را نیز به عنوان کنیز حق مسلم خود!
این قساوت به حدی گسترده بود که منتظری نیز به آن معترض شد( البته پاسخش را نیز با برکناری از قائم مقامی رهبری و بعدها حمله به بیتش و حصر دید) و در کتاب خاطراتش به آن اشاره دارد.
اما ماجرا باز هم به همین جا ختم نمی شود. تجاوزات سیستماتیک، حکومتی یا مورد حمایت یا در نهایت اغماض حکومت تنها محدود به تجاوزات سیاسی نیست. تجاوز امر به معروف و نهی ازمنکر و بسیج و سایر دستگاههای ارعاب زنان که یک نمونه اش یعنی زهرا بنی یعقوب رسانه ای شد یا وقایع دانشگاههای زنجان، تبریز، کرمانشاه و علامه صرفا بخشی از زندگی زنان در ایران است.
و باز هم ماجرا اینجا خاتمه نمی یابد. تجاوز فقط ناشی از اعمال این جانوران پلید نیست بلکه تجاوز در بطن پلشتیِ قانونِ اسلام خانه دارد، قانونی که در آن پدیده ای با عنوان « مجوز قتل مهدور الدم» وجود دارد و وقتی خونِ جانِ زن نگون بختی که انگ مهدور الدم خورده مباح است، خون ِ بکارتش هم خود به خود مباح شده است. قانونی که اصل تمکین در آن به مرد اجازه تجاوز به همسرش را می دهد و زن نیز باید در برابر این تجاوز مطیع باشد( اصولا این تجاوز حق مسلم مرد است) . قانونی که در آن پدوفیلی و تجاوز به کودک مجاز است ، آیا انتظار دیگری از آن می توان داشت؟
اما این هم خاتمهء ماجرا نیست. تجاوز صرفا امری جنسی نیست. تجاوز، خشونت و تحقیر است. آیا حجاب اجباری با شعار« یا روسری یا توسری» و به زور اسید و چاقو و پونز اوباش حزب الله و خواهران زینب و فاطی کماندوها و در شکل مدرن و امروزی اش« گشت ارشاد» گونه ای تجاوز نیست؟
این یک نیمهء ماجراست. نیمهء دیگر آن تجاوزی است که به صورت مستقیم سرمایه در قامت کارفرما عامل آن است و در مقابل عمدتا دستگاه قضاوت سرمایه ساکت است. گلاویژ سلطان نیا کارگر 19 سالهء کوره پز خانه و مهتاب احمد زاده کارگر 15 سالهء جوجه کشی دخترانی بودند که بر اثر تجاوز یا آزار جنسی کارفرما خود را در آتشِ سرمایه داری مردسالار سوزاندند اما کارفرمایانشان از هر مجازاتی در امان ماندند یا آنجا که سرمایه در قامت مشتری سکس یا تاجر آن است ولی تن فروش قربانی به سوی نیستی پرتاب می شود( موردی که چند سال پیش رخ داد و البته به عنوان استثنا به دلیل رسانه ای شدن و وکالت شادی صدر در نهایت با وساطت رئیس قوه قضاییه به فاجعهء نهایی نینجامید ولی بیانگر عمق فاجعه در سرمایه داری مردسالار است لیلا مافی بود، دختری که از 9 سالگی به خاطر فقر خانواده به تن فروشی واداشته شد، بارها مورد تجاوز قرار گرفت، در خیابان و خانهء فساد به حراج گذاشته شد، چند بار دستگیر شد و تازیانه های ستم سرمایه و اسلام را بر تن نحیفش حس کرد و سرانجام در 18 سالگی در دادگاه به اعدام محکوم شد در حالی که رئیس خانهء فسادی که او در آن دستگیر شد به پرداخت جریمه و شلاق و زندان کوتاه مدت محکوم گشت)
تجاوز فقط ثمرهء تلخ و زهرآگین این حکومت نیست. در حکومت ستمشاهی نیز تجاوز به زنان زندانی سیاسی امری شایع بود و در بسیاری از خاطرات و کتب از جمله« داد ِ بی داد» گردآوری ویدا حاجبی تبریزی به آن اشاره شده است. تجاوز با بطری، با باتوم برقی، تجاوز تک نفره بازجو و تجاوز چند نفرهء بازجویان و همچنین شکنجه ها و آزارهای جنسی.
تجاوز محصول اختصاصی ایران نیست. پس از سرکوب جنبش اسپارتاکوس ، بردگان مرد کشتار شدند و به بردگان زن تجاوز صورت گرفت. در الجزایر، جمهوری فرانسهء دوگل علاوه بر عملیات « موش کشی»( نام عملیات کشتار انقلابیون الجزایری)، در زندانها به شکنجه و تجاوزات گسترده دست زد که جمیله بوپاشا که به همت سیمون دوبووار و وکیل جمیله یعنی ژیزل حلیمی رسانه ای شد تنها یک نمونه از آنان است. در شیلی پس از کودتای پینوشه علیه دولت سوسیالیست و دموکراتیک آلنده که با حمایت آمریکا و برای اجرای برنامه های نئو لیبرالی و شوک درمانی اقتصادی میلتون فریدمن انجام شد، به زنان کمونیست در ملاء عام تجاوز صورت گرفت. آمریکا خود نیز در جنگ علیه خلق قهرمان و انقلابی ویتنام علاوه بر کشتار و استفاده از انواع سلاحهای غیر متعارف به تجاوزی گسترده نیز دست زد و در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو تجاوز و شکنجهء جنسی جزو شیوه های عادی شکنجه اش بود و البته وضعیت زندانهای آمریکا و به ویژه رفتار با سیاه پوستان در زندان که شهرهء خاص و عام است.
از این گونه تجاوزان هم که بگذریم، اگر نگاهی به آمار تجاوزات در سطح جهانی بیندازیم متوجه می شویم که بیش از 75 درصد تجاوزات( این آمار براساس تجاوزات گزارش شده است) با برنامه ریزی قبلی انجام شده است یعنی به قصد ارعاب و تحقیر زن.
تجاوز اتفاقی تصادفی نیست، مربوط به ددمنشی یک حکومت نیست، منحصر به دیکتاتوری های رسمی نیست . بلکه تجاوز جایگاهی ساختاری در سرمایه داری مردسالار و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. تجاوز همچون میلیتاریسم و کشتار بیان عریان سلطه گری سرمایه داری مردسالار است، نظامی که بر تصرف مبتنی است و در آن تن ملکِ مردانه است. تجاوز را باید در این چهارچوب فهمید و برای ریشه کنی آن، با این چهارچوبِ سازنده اش باید مبارزه کرد یعنی جامعه ای و مناسبات اجتماعی_ اقتصادی ای که تجاوز و خشونت جزءِ ارکان آن است و مبارزه با تجاوز نیز در بطن خود مبارزه با سرمایه داری مرد سالار را نهفته دارد.

پیش به سوی کارزار مبارزه با تجاوز، حکومتِ تجاوز و اقتصادِ تجاوز
بامداد آزاد از رزا(رهایی زنان ایران)